محل تبلیغات شما
درختی که پیوسته بارش خوری روزی کفّاشی در حال تعمیر کفشی بود. ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. از شدت درد فریادی زد. سوزن را چند متر دور تر پرت کرد . مردی حکیم که از آن مسیر عبور می کرد، ماجرا را دید. سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد: درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن آن گه که خارش خوری . این سوزن منبع درامد توست. این همه فایده حاصل کردی، یک روز که از آن دردی برایت آمد ان را دور می اندازی؟! نتیجه این که: اگر از کسی رنجیدیم، خوبی

#سیاهنمایی/ 14 استعفای مدیران؟!!

فریاد حلال،حلال!! قصه های شهر هرت / قصه هفتاد و چهارم

آن ها برهان قاطع دارند!

سوزن ,خوری ,درختی ,بارش ,پیوسته ,درامد ,درختی که ,بارش خوری ,پیوسته بارش ,که پیوسته ,از آن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گریه های قلم