محل تبلیغات شما



 #سیاهنمایی/ 14

استعفای مدیران؟!!

گفت: می دونی مدیر هواپیمایی کره در سال 2014 برای چی از عموم مردم عذرخواهی کرد و بعد استعفا داد؟

گفتم: برای چی

گفت: فقط به خاطر 20 دقیقه تاخیر هواپیماها در سال!

گفتم:کار خوب و شایسته ای انجام داده.

گفت: حالا در ایران :

۷۸ کشته در کرمان !
۲۰ کشته در سقوط اتوبوس به دره
۱۷۶ کشته در شلیک به هواپیما
که همه آن متوجه مسئولان است ،ولی یک مسئول هم استعفا نداد! 

می دونی چرا؟

گفتم: چرا؟!

گفت:آخه مسئولان ما این قدر شیفتۀ خدمت اند که نگو!!ً

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


  فریاد حلال،حلال!!

قصه های شهر هرت / قصه هفتاد و چهارم

#شفیعی_مطهر

در شهر هرت جوان راهزنی بود که ش می زیست و همۀ عمرش با کمک یارانش سرِ گردنه ها راه را بر کاروان ها می بست و اموال آنان را غارت می کرد.

روزی مادر مومن و پاکدستش به او گفت: 

پسرم! من عمری پس از مرگ پدرت با کُلفَتی در خانه های مردم و با خون دل تو را بزرگ کردم که برای من و پدرت باقیات صالحات باشی!آخرش راهزن و شدی؟!

پسر پاسخ داد: مادر عزیزم!قربان آن دست های چروکیده ات بشوم! شما خود شاهد بودی که با چه زحماتی تا بالاترین کلاس های شهر درس خواندم.پس از فراغت از تحصیل به هر دری زدم ،هیچ کار شرفتمندانه ای پیدا نکردم.آیا به یاد نداری چه شب هایی گرسنه سر بر بالین گذاشتیم؟ سرانجام چون هیچ شغل شرافتمندانه ای نیافتم،ناگزیر دست به این کار لعنتی زدم!

مادر گفت: تو همۀ عمرت با نان حرام شکم مرا سیر کردی،لااقل برای مرگم کفنی با پول حلال تهیّه کن تا با خیال راحت بمیرم!

پسر گفت: چشم مادرجان! حتما!

روزی با یارانش اموال کاروانی را غارت می کردند،در اموال یک نفر کفنی یافت . در میان کاروانیان صاحب کفن را صدا زد. مردی شکم گنده با گردنی کُلُفت پیش آمد و گفت: من صاحب کفن هستم.

جوان پرسید: شما چه کاره ای که این همه مال و منال داری؟

گفت: من تاجر آهن هستم. زمانی صدها تُن آهن احتکار و انبار کرده بودم، یک شبه قیمت آهن دو برابر شد! در نتیجه من ظرف یک شب میلیاردر شدم!

جوان ضمن برداشتن کفن،از صاحب کفن پرسید: 

من این کفن را برای مادرم لازم دارم .آیا این کفن حلال است؟

مرد خشمگینانه فریاد زد: 

تو همۀ اموال ما را غارت می کنی،آن گاه می خواهی حلال هم باشد؟!

جوان راهزن با عصبانیّت تازیانه ای برکشید و به جان آن مرد افتاد و گفت: 

آن قدر می زنمت،تا حلال کنی!

مرد تا مدتی درد تازیانه را تحمُّل کرد،ولی وقتی طاقتش طاق شد با التماس و عجز و لابه فریاد زد:

دیگر نزن! حلال است!حلال است! حلال!!

جوان کتک زدن را متوقّف کرد و کفن برداشت و برای مادر آورد و گفت:

مادرجان! بیا،این هم یک کفن حلال!

مادر گفت: پسرم! این کفن واقعاً حلال است؟

جوان گفت: 

مادرجان! به خدا قسم،فریاد حلال،حلال صاحبش به آسمان می رفت!!

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


 

آن ها برهان قاطع دارند!

” امام فخر رازی مردی حکیم و متکلم و خطیب و مناظر نیرومندی بود. به روزگار جوانی همواره در مجلس وعظ و خطابه خود از فرقه ی اسماعلیه بد می گفت و آن چه را پیش از او امام محمد غزالی و دیگران در این باره رشته و بافته بودند، می برید و می دوخت. 

حسن تاثیر مجلس وعظ او برخی از متعصبان فرقه ی فاطمی را بر ضد او برانگیخت. 

روزی که در مسجد نماز تنها می گزارد، یکی از فداییان اسماعیله همین که امام به سجده رفت، پیش آمد و بر پشت کمرش نشست و نوک خنجر تیزی را که در آستین داشت، بر گردن امام فخر رازی گذاشت و گفت:

اگر بعد از این یک بار دیگر، این حرف ها را تکرار کنی و از فرقه ی ما بد بگویی، با همین حربه کار تو را می سازم و الفاتحه. البته اگر سکوت اختیار کنی، بسا که پاداش خواهی گرفت و هدایای گرانبهایی از موارد مختلف و مخفیانه به تو خواهد رسید. 

امام فخر رازی بعد از آن دم فرو بست و و هر وقت مریدی یا شاگردی از او علت و باعث خاموش شدنش را در باب افشای فرقه ی اسماعلیه می پرسید، جواب می گفت: 

اینان برهان قاطع دارند و من همواره احساس قاطعیت برهان ایشان را می کنم. 


 خدا هرگز نمى ميرد!

مارتین لوتر کینگ، مبارز بزرگ آمریکایی درکتاب خاطراتش می نویسد:
روزی در بدترين حالت روحی بودم. فشارها و سختى ها، جانم را به تنگ آورده بود.
سر در گم و درمانده بودم. مستأصل و نگران، باحالتی غریب و روحى بی جان و بى توان به زندگی خود ادامه می دادم.
همسرم مرا ديد به من نگاه کرد و از من دور شد.
چند دقيقه بعد با لباس سر تا پا سياه روی سکوى خانه نشست. دعا خواند و سوگوارى کرد. با تعجب پرسیدم:
چرا سياه پوشیده ای؟ چرا سوگواری می کنی؟
همسرم گفت :مگر نمی دانی او مرده است؟
پرسیدم چه کسی؟ همسرم گفت خدا. خدا مرده است!
باتعجب پرسیدم: مگر خدا هم می میرد؟ این چه حرفی است که می زنی؟
همسرم گفت: رفتارامروزت به من گفت که خدا مرده ومن چقدرغصه دارم.
حیف از آرزوهایم؛ اگرخدانمرده پس توچرا این قدرغمگین و ناراحتی؟
او در ادامه می نویسد: در آن لحظه بود که به زانو در آمدم و گریستم.
راست می گفت گویا خدای درون دلم مرده بود.
بلند شدم و براى ناامیدی ام از خدا طلب بخشش کردم.
خدا هرگز نمى ميرد! ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮیم؛
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ.
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ! قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم.
تا نيفتد ! اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد؛
اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم .


قابل توجه کلیه ی مسلمانان:

آنان که کتاب هایی از حدیث در سینه دارند چرا این احادیث را محرمانه بایگانی می کنند!؟


"علل کاهش بارش باران" !!

✳در مملکتی که دستگاه "قضا" فاسد باشد،خداوند نزول باران از آن سرزمین را برمی دارد.یا آن که اگر ببارد سیل ان مملکت را با خاک یکسان می کند.
(حضرت رسول(ص)،نهج الفصاحه)

 

✳هرگاه حاکمان دروغ بگویند یای کنند،در آن مملکت باران نمی بارد!یا این که اگر ببارد سیل  آن مملکت را ویران می کند.
[امام رضا(ع)،میزان الحکمه،جلد 3 ص 286]

 

✳در سرزمینی که ابرها می گذرند
بی آن که ببارند.و اگر کمی ببارند سیل بیداد می کند بی شک ظلم عظیمی در آن مملکت  صورت گرفته است.

در "کانادا" پیرمردی را به خاطر یدن نان به دادگاه احضار کردند.
پیرمرد ضمن اعتراف به اشتباهش، کار خودش را این گونه توجیه کرد:
خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم.
قاضی گفت:
تو خودت می‌دانی که هستی و من ده دلار تو را جریمه می کنم و  می دانم که توانایی پرداخت آن را نداری،به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت می کنم.
در آن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی ده دلار از جیب خود در آورد و درخواست کرد تا به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود.
سپس ایستاد و به حاضرین در جلسه گفت:
همهٔ شما محکوم هستید و باید هر کدام ده دلار جریمه پرداخت کنید،چون شما در شهری زندگی می کنید که فقیر مجبور می‌شود تکه ای نان ی کند!
در آن جلسه دادگاه ۴٨٠ دلار جمع شد و قاضی آن را به پیرمرد بخشید!

حضرت علی(ع)می فرمایند:
اگر در شهر مسلمانان فقیری دیدی، بدان که دولتمردان  آن شهر مال آن ها  را می ند!!!

تا می توانید نشر دهید تا به تمام مسلمانان متدين ایران برسد


#سیاهنمایی/53 فاتحه!! پخمه گفت: رفتم از سوپری خرما بخرم برای سر مزار تا مردم بخورند و برای امواتم فاتحه بخوانند. دیدم کیلویی 40هزار تومان است. گفتم: خیلی گران است و من بودجه ام نمی رسد! سوپری گفت: پس به امواتت بگو فاتحۀ تو را بخوانند! گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟! #شفیعی_مطهر کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر https://t.me/amotahar
تغییر دنیا یا تفییر نگاه؟ می گویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد که از درد چشم خواب به چشم نداشت . برای مداوای چشم دردش انواع قرص ها و آمپول ها را به خود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده می بیند. وی به راهب مراجعه می کند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد می کند که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند.
#سیاهنمایی / 52 قانع کننده ترین منطق!! پخمه گفت: ‏بودجه امسال آموزش و پرورش ژاپن ۱۶۵ میلیارد یورو و بودجه آموزش و پرورش ایران ۵.۲ میلیارد یورو است. هزینه هر دانش‌آموز ایرانی امسال حدود ۲ میلیون تومان است؛ درحالی که هزینه سالانۀ یک زندانی ۱۸ میلیون تومان است، یعنی سهم دانش آموزان ما را "یک نهم" یک زندانی در نظر گرفته‌اند . گفتم: معلوم است. اداره و هزینۀ نگهداری شبانه روز یک زندانی بیشتر از یک دانش آموز است.
درختی که پیوسته بارش خوری روزی کفّاشی در حال تعمیر کفشی بود. ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. از شدت درد فریادی زد. سوزن را چند متر دور تر پرت کرد . مردی حکیم که از آن مسیر عبور می کرد، ماجرا را دید. سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد: درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن آن گه که خارش خوری . این سوزن منبع درامد توست. این همه فایده حاصل کردی، یک روز که از آن دردی برایت آمد ان را دور می اندازی؟! نتیجه این که: اگر از کسی رنجیدیم، خوبی
دوازده ویژگی سخن خوب از دیدگاه قرآن کریم 1-آگاهانه باشد ( لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) . 2- نرم باشد (قَوْلاً لَّيِّناً)، زبانمان تیغ نداشته باشد . 3- حرفی که می زنیم خودمان هم عمل کنیم (لِمَ تَقُولُونَ مِالا تَفْعَلُونَ) . 4- منصفانه باشد ( وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا) . 5- حرفمان مستند باشد (قَوْلًا سَدِيدًا) منطقی حرف بزنیم. 6- ساده حرف بزنیم (قَوْلاً مَّیْسُورًا) پیچیده حرف زدن هنر نیست.
چقدر کتاب می خوانیم؟! یک دانشجوی خاورمیانه ای می گفت: زمان تحصیلم در سوئیس با یکی از اساتید دانشگاهمون رفتیم کافه نزدیک دانشگاه تا قهوه بخوریم؛ حرف از حکومت و اوضاع بد خاورمیانه شد که استادم حرف جالبی زد که همواره توی ذهنم نقش بست. استادم گفت: فکر نکن برای کشورها قرعه کشی کرده اند و مردم سوئیس به خاطر شانس خوب این حکومت گیرشون اومده و مردم خاورمیانه بد شانس بودن و به این روز افتادند. بلکه هر ملتی حکومتی که سزاوارش هست رو می سازه و مردم سوئیس شایسته داشتن
سیم آمپرسنج و 4 تا صفر یک نفر ناشی می‌رود تعمیرگاه و از بالابودن آمپر ماشین‌اش گلایه می‌کند. تعمیرکار هم نگاهی می‌کند و می‌گوید باید ترموستات را عوض بکنی و پولش هم می‌شود 100 هزار تومان. طرف می‌گوید راه دیگری ندارد؟ تعمیرگار می‌گوید چرا، یک راه دیگر هم دارد: اگر سیم آمپرسنج را قطع بکنیم، آمپر پایین می‌ماند و تکان هم نمی‌خورد، ولی ماشین همچنان داغ می‌کند. صاحب ماشین رضایت می‌دهد که اشکالی ندارد، شما اون سیم لعنتی را قطع بکن که آمپر نکشد، بقیه‌اش با خودم.
رانت خواری از نگاه علی (ع) اکنون دیگر علی (ع) در بین ما نیست . اما دفتر میراث ارزشمند او -یعنی راه و روش او مشی و مرام او خط فکری و فرهنگی او و رهنمود ها ی راهگشای او - در برابر ما گشوده است. دردناک تر از ضربت شمشیر ابن ملجم و سوک تر از زخم فرق شکافته علی (ع) ضربتی است که بر پیکره شخصیت فکری و مکتبی آن حضرت فرود می آید. امروزه در سه جبهه : جور و جهل و جمود —حتی در زیر پوشش دفاع از علی(ع) —شخصیت و راه فکری علی (ع) تیر باران می شود.
علی(ع) این گونه بود!ما چگونه ایم؟! به بهانۀ عید غدیر برگرفته از سخنرانی آیت الله طالقانی در نمازجمعه تهران (اوایل انقلاب و سال 58 ) شنیده شده که بعضی دوستان می گویند می خواهیم حکومت عدل علی (ع)را در زمین تکرار و پیدا کنیم. من به آن ها می گویم که شما باید اول علی(ع) را خوب بشناسید و بعد چنین ادعایی بکنید - گفتند: فردی در خانه اش به لهو و لعب و گناه و فحشا مشغول است. نگفت به این مرکز فساد حمله کنید و شلاقشان بزنید.
داستان ❤️❤️❤️عشق در روزگار قدیم جزیره دور افتاده ای بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند : (شادی ,غم,دانش, عشق و .) روزی به همه اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایق هایشان کردند. اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند.زمانی که دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت که با کشتی با شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست و گفت: ثروت
تعیین ولی عهد کودن قصّه های شهر هرت/قصّۀ 95 #شفیعی_مطهر هردمبیل داشت پیر می شد. آثار خرفتی و پرت و پلاگویی گاه در سخنرانی هایش دیده و شنیده می شد. گاهی خطاهای لفظی و گفتاری او سوژۀ طنزنویسان می شد. روزی فرزندان و درباریان دورش را گرفتند و با زبانی چرب و نرم این وضع را برایش توضیح دادند و محترمانه از او خواستند که به نفع یکی از پسرانش از سلطنت کناره بگیرد. سرانجام پذیرفت کنار برود.ولی موقع تحویل قدرت، همۀ فرزندان و درباریان را جمع کرد و توصیه های حکومتی و
ﭘﯿﺎﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺯﻓﺎﻑ داستانی زیبا از "علامه دهخدا" ﭘﻴﺎﺯ ﻓﺮﻭﺵ هی ﻣﻴﺰﻧﻪ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺘﺶ و ﻣﻴﮕﻪ: ﭼﻪ ﺧﺎکی ﺗﻮ ﺳرﻡ ﻛﻨﻢ حالا ، ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺖ»! ﮔﻔﺘﻢ: چی ﺷﺪﻩ داداش من»؟ ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭘﻴﺎﺯاﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﺸﻪ! کلی ﺷﺘﺮ ﺑﺎﺭ ﺯﺩﻡ ، ﺍﺯ ولایت ﮐﺮﺑﻼ‌ ﭘﻴﺎﺯ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻣﺸﻬﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻳﻎ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭ»! ﻫﻨﻮﺯ ﺣﺮﻓﺶ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﭘﻴش نماز ﻣﺴﺠﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻴﺮﻩ ﺑﺮﺍی ﻧﻤﺎﺯ ، ﺻﺪﺍﺵ ﻛﺮﺩﻡ و ﮔﻔﺘﻢ: ای ﺷﻴﺦ ﺩﺳﺖ ﺍین ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﻋَﺒﺎت! ﭘﻴﺎﺯاﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﺮﺍﺏ میشه! کلی ﭘﻴﺎﺯ ﺍﺯ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ،
#طنزسیاهنمایی/ 74 جلوه هایی از فقر فرهنگی گفت: سال هاست من بارها این گفت و شنود را شنیده ام که هر گاه کسی از گرانی و فقر و تبعیض و اختلاس ومی نالد،فوراً بعضی ها به او می گویند: ما برای فرهنگ انقلاب کرده ایم،نه برای شکم! من پیش خود می گفتم:خدا را شکر که اگر همه جا را خراب کرده ایم،لااقل فرهنگ را ساخته ایم! گفتم: خدا را شکر که این دفعه به جای #سیاهنمایی،به یک امر مثبت اشاره می کنی! گفت: کدام امر مثبت؟!همۀ درد ما همین جاست! چه کشورهایی را پیشرفته می
#طنزسیاهنمایی/ 73 ژاپنی شدن اقتصاد ایران! گفت : من طرحی دارم که اگر اجرا شود، اقتصاد ایران مثل اقتصاد ژاپن می شود! گفتم: باز هم چیزی زده ای؟! طرحت چیست؟ گفت: مدیریّت اقتصاد ژاپن را به تیم اقتصادی ایران بسپارند!! گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟! #شفیعی_مطهر کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر https://t.me/amotahar
وصیّت نامه زنده یاد بابایی رضا بابایی نویسنده بیش از سی و پنج کتاب و افزون بر صد و پنجاه مقاله در زمینه دین شناسی، فرهنگ، تاریخ و ادبیات دارد و تقریبا تمام عمر خود را صرف تحقیقات و پژوهش های دینی و علوم و معارف اسلامی نموده است. او گرفتار سرطان بود و روزگار برای او چنین رقم زد که پنجه در پنجه این بیماری سخت تن به درمان دهد. با کمال تاسف در روز هجدهم فروردین نود و نه ازبین ما رفت. این یادداشت را در اوج بیماری به صورت وصیت نامه ای برای علاقه مندان به آثارش
دشمن بیگانه می خواهد چه کار؟ کشور آباد من، گلخانه می خواهد چه کار؟ قصه معلوم است، پس افسانه می خواهد چه کار؟ با حقوق آن چنانی، زندگانی در رفاه ‌ کارمند و کارگر، یارانه می خواهد چه کار؟ در جهان، بالاترین آمار ی مال ماست خرده ی، غیرت مردانه می خواهد چه کار؟ ما به چوب و رخت چوپانی کفایت کرده ایم، ملت ما، جامه ی شاهانه می خواهد چه کار؟ بس که با اشک یتیمان، خون دل ها خورده ایم خون دل خوردن، لب و پیمانه می خواهد چه کار؟ ما که دل را کنده ایم از زندگانی
#طنزسیاهنمایی.108 راستی دلار چنده؟! گفت: آمار مرگ و میر روزانه کرونا به چند نفر رسیده؟ گفتم: بنا به گفته معاون محترم وزیر بهداشت آمار واقعی مرگ میر حدود دو برابر مقادیر اعلام شده یعنی بیش از 600نفر است! گفت: 600نفر؟! گفتم: بله! ناراحت شدی که آمار مرگ و میر زیاد است؟ گفت: ناراحت شدم،ولی نه به خاطر زیادی آمار! گفتم: پس از چه چیز ناراحت شدی؟ گفت: از این که این گونه اعداد و ارقام هر چند تلخ و جانگداز باشد، به آن ها عادت می کنیم!!روز اول می گوییم آخ!»،روز دوم
ﺯﻧﻢ ﻧﻤﺎﺯ نمی خونه!! ﯾﻪ ﺭﻭﺯی مردی ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﻼﯼ ﻭﻻﯾﺘﺸﻮﻥ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺯﻧﻢ ﻧﻤﺎﺯ نمی خونه، ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟ ﻣﻼ: ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﻓﻀﻴﻠﺖﻫﺎی ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ، ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﻭﯼ ﺭﻭﺡ ﺁﺩﻡ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﺍﺭﻩ. مرد: ﮔﻔﺘﻢ، خیلی ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺩ ولی ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ!!! ﻣﻼ: ﻭﻋﺪه ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ نعمت های ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﻧﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎیی ﺗﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺷﻪ. مرد: ﮔﻔﺘﻢ! خیلی ﻫﻢ ﺍﻏﺮﺍﻕ ﻛﺮﺩﻡ. ولی بی فایده ﺍﺳﺖ. ﻣﻼ: ﺍﺯ ﻫﻮﻝ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺟﻬﻨﻢ ﻭ سختی هایی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺨﻮﻧﺪﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻪ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ.
#طنزسیاهنمایی. 107 قیمت واقعی دلار! گفت: رئیس کل بانک مرکزی پس از فتح کانال هزار تومانی در اردیبهشت، برای اولین بار فرمودند: قیمت دلار واقعی نیست!» گفتم: خب،درست فرمودند این قیمت حباب است! گفت: من آن روز به فرمایش ایشان شک کردم ، ولی امروز ،وقتی وارد کانال 32 هزار تومان شدیم،تازه دوزاری من افتاد که قیمت واقعی دلار چند است! بنده خدا راست می گفته که آن روز قیمت دلار واقعی نبوده است! گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟! #شفیعی_مطهر کانال رسمی گاه گویه های مطهر
انگشتر اصلی کجاست؟ #حتما_بخونید روزی صلاح الدین ایوبی فرمانده مسلمانان در جنگ های صلیبی به خاطر كمبود بودجه نظامی نزد شخص ثروتمندی رفت تا شاید بتواند پولی برای ادامه جنگ هایش بگیرد .آن تاجر مبلغ مورد نیاز فرمانده مسلمانان را به او پرداخت كرد .صلاح الدین موقعی كه خواست از خانه بیرون برود رو به آن مرد نمود و پرسید: به نظر شما بین سه دین یهود و مسیح و اسلام كه با هم در جنگ هستند حق با كدام یك است؟ آن تاجر بزرگ گفت: بنشین تا یك داستان برایت بگویم.
بنی آدم ابزار یکدیگرند!! بنی آدم ابزار یکدیگرند گهی پیچ و مهره گهی واشرند یکی تازیانه یکی نیش مار یکی قفل زندان،یکی چوب دار یکی دیگران را کند نردبان یکی می کشد بار نامردمان یکی اره شد،نان مردم بُرَد یکی تیغ شد خون مردم خورَد یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل یکی چون قلم خون دل می خورد یکی خنجر است و شکم می درد خلاصه پر از نفرت و کین و اندوه و آز نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها پا گذارند فرار!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چکاد ایران